ارسطوارسطو، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره

مامانهای مهربون بیان

قصه کودکانه 1

قصه ی 1 : یکی بود یکی نبود. دختر کوچکی بود به نام عسل که همیشه درحیاط، کنارباغچه می نشست به گنجشکهایی که در آسمان بودند نگاه میکرد و آرزو میکرد: ای کاش من هم یک گنجشک بودم! آن وقت هرجا دوست داشتم میرفتم و در آسمان پرواز میکردم. یک روز همین طور که در فکر و خیال بود، احساس کرد کوچک شده است ! وقتی به خودش نگاه کرد، دید آرزویش برآورده شده و به یک گنجشک تبدیل شده است. اخوشحالی به آسمان پرید و پرواز کرد، او از اینکه گنجشک شده خیلی خوشحال بود، تا اینکه خسته وگرسنه شد و روی شاخه درختی که پراز گنجشک بود نشست. گنجشکی کنار او آمد وگفت: چیه بچه جون اینجا چی میخوای؟ عسل گفت: من خسته و گرسنه ام. گنجشک...
16 تير 1393

لالایی مادرانه

لالایی ،این آوازهای ماندگار که سینه به سینه نقل شده و از مادران دیروز به مادران امروز رسیده است ، شاید به این دلیل به این نام خوانده می شه که از دیرباز این آوازها را غلامان و دایگان ترک (ل‍له‌ها) برای کودکان می‌خوانده اند. مادر با خواندن لالایی در حقیقت با کودک گهواره ای خود گفتگو می کند و همین قدر که کودک به او گوش فرا می دهد برایش کافی است. شعر های لالایی اگر چه بسیار ساده است و گاه گاهی هم از وزن و قافیه خارج می شود، اما از نظر درون مایه ی احساسی بسیار غنی و همو اره حامل آرزوهای دور و نزدیک مادر است . بطور کلی لالایی ها در مضمون های مختلف به کار رفته اند. برات قصه میگم تا که بخوابی دیگه اشکی نریز نکن بی...
16 تير 1393