داستان مادر
داماد به شکل ناگهانی مهمانان را غافلگیر کرد .
در حالیکه میکروفن رو بدست گرفته بود و میگفت : چه کسی حاضره مادرم
رو بخره و 3بار این جمله رو تکرار کرد.
جزئیات این داستان بر میگرده به شب عروسی زمانیکه عروس و داماد در کنار هم
نشسته بودند ، عروس در گوش داماد گفت : مادرت رو از روی سکو بفرست پایین ؛
خوشم نمیاد ....
و داماد میکروفن رو برداشت و گفت " چه کسی مادرم رو میخره ؟"
حاضرین از این رفتارش بشدت تعجب کردند ، و 3 بار این جمله رو تکرار کرد ،
حاضرین جشن عروسی همگی سکوت اختیار کردند
در این هنگام داماد انگشتر رو پرت کرد و گفت : " من مادرم را خواهم خرید "
و رو به عروس کرد و طلاقش رو اعلام کرد ، مادرش رو برداشت و از سالن خارج
شد و بعد از پخش شدن داستان ماجرا در منطقه مردی آمد و به پسر جوان گفت "
شوهری بهتر از تو برای دخترم نخواهم یافت " و دخترش را به همسری او در آورد ....
‘امـــــــک ثم امـــــک ثم امـــــــــک‘
بیاد آور که پیامبر (ص) در مورد کسی که بیشترین حق را بر گردن دارد گفت :
اول حق مادرت را ادا کن سپس حق مادرت و باز هم حق مادرت و سپس پدرت
منبع:http://www.story-short.blogfa.com/